دیروز حرم رفته بودم، برای زیارت و برای تحقیقات. پروژه درس تاسیسات الکتریکی من، نورپردازی بناهای مذهبیه، که توش حرم حضرت معصومه (س) رو به عنوان یه نمونه موردی بررسی می‌کنم. از تمام گوشه و کنار حرم و نورپردازی‌هاش عکس گرفتم، و می‌خواستم که روی سقف حرم هم برم و از گنبد عکس بگیرم. تا دفتر مدیریت حرم رفتم، و برای من توضیح داد که باید از دانشگاه برای حراست مرکزی حرم نامه بیاری، تا اونا به ما نامه بدن و اجازه بدیم با یه خادم بری روی پشت بوم، اونم فقط توی روز. وقت خداحافظی بهم گفت: «عاقبت بخیر باشید ان شاء الله.»

داشتم به ما سه دوست فکر می کردم، من و امیرحسین و محمدحسن. یکی دانشجوی هنر، اون یکی طلبه، و آخری هم از مهندسی کامپیوتر دانشگاه تهران انصراف داد تا فلسفه بخونه - و به عاقبت‌ به خیری.




پی نوشت: یه خانومی اومد، به خادم حرم گفت که شوهرم من رو از خونه انداخته بیرون و جایی ندارم که برم. یعنی بعضیا این قدر بی رحمن؟



مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Keith نما چوبی موویس استارس | Movies Stars kpop mv علوم تجربی انجام پروژهای برنامه نویسی طراحی وب پی اچ پی php وبلاگ فروشگاه کولر گازی هیوندای Steven